بچه های حسابداری ورودی 88 موسسه زند شیراز

گردهمایی اینترنتی همکلاسی های سابق

دينمان را چند مي فروشيم؟!

یکی از نیروهای فرهنگی ايران كه در یکی از مراکز اسلامی اروپا خدمت كرده اين چنين مي گويد:

یک روز پس از سوار شدن به تاكسي هنگامي كه كرايه را پرداخت كردم، راننده بقیه پول را که بر می گرداند ۲۰ سنت اضافه تر به من داد!

چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟

توجیهی به دلم آمد که شاید خواسته کمتر با من حساب کند! اما این فقط یک توجیه بود..

آخر سر، بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد داده ايد..

پس از چند دقيقه كه به مقصد رسیديم، موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: آقا از شما ممنونم..

پرسیدم بابت چه؟

گفت: می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم، وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم، با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید فردا بیایم خدمتتان و مسلمان شوم..

*مریم*:

حاضر جوابی

1-يه روز چرچيل در مجلس عوام سخنراني داشت.

يه تاكسي مي گيره، وقتي به محل مي رسن، به راننده ميگه

اينجا منتظر باش تا من برگردم.

راننده ميگه

نميشه، چون ميخوام برم خونه و سخنراني چرچيل را گوش كنم.

چرچيل از اين حرف خوشش مياد وبه راننده ۱۰ دلارميده.

راننده ميگه:

گور باباي چرچيل، هر وقت خواستي برگرد!

2- نانسى آستور – (اولين زنى كه در تاريخ انگلستان به مجلس عوام بريتانياى كبير راه يافته و اين موفقيت را در پى سختكوشى و جسارتهايش بدست آورده بود) -

روزى از فرط عصبانيت به وينستون چرچيل رو كرد و گفت:

من اگر همسر شما بودم توى قهوه‌تان زهر مى‌ريختم.

چرچيل (با خونسردى تمام و نگاهى تحقير آميز):

من هم اگـر شوهر شما بودم مى‌خوردمش


3- ميگن يه روز چرچيل داشته از يه كوچه باريكي كه فقط امكان عبور يه نفر رو داشته… رد مي شده…

كه از روبرو يكي از رقباي سياسي زخم خورده اش مي رسه…

بعد از اينكه كمي تو چشم هم نگاه مي كنن… رقيبه مي گه

من هيچوقت خودم رو كج نمي كنم تا يه آدم احمق از كنار من عبور كنه…

چرچيل در حاليكه خودش رو كج مي كرده… مي گه

ولي من اين كار رو مي كنم!

*مریم*:

نوشته شده در پنج شنبه 10 / 1 / 1391برچسب:,ساعت 23:26 توسط ×مریم×| |

با سلام خدمت معلم عزيزم و عرض تشکر از زحمات بي دريغ اولياء و مربيان مدرسه که در تربيت ما بسيار زحمت ميکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بوديم.
اکنون قلم به دست ميگيرم و انشاي خود را آغاز ميکنم.
البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگريم در ميابيم که گاو بودن فوايد زيادي دارد. من ديشب خيلي در اين مورد فکر کردم و به اين نتيجه رسيدم که مهمترين فايده ي گاو بودن اين است که  آدم نيست، بلکه گاو است.
بياييد يک لحظه فکر کنيم که ما گاويم. ببينيم چقدر گاو بودن فايده دارد.
مثلا در مورد همين ازدواج که اين همه الان دارند راجع به آن برنامه هزار راه رفته و نرفته و برگشته و... درست ميکنند.
هيچ گاو مادري نگران ترشيده شدن گوساله اش نيست. همچنين ناراحت نيست اگر فردا پسرش زن بگيرد، عروسش پسرش را از چنگش در مي آورد.
گوساله هاي ماده مجبور نيستند که با هزار دوز و کلک دل گوساله هاي نر را به دست بياورند تا به خواستگاريشان بيايند، چون آنها آنقدر گاو هستند که به خواستگاري آنها بروند.
از طرفي هيچ گوساله ماده اي نميگويد که فعلا قصد ازدواج ندارد و ميخواهد ادامه تحصيل دهد. تازه وقتي هم که عروسي ميکنند اينهمه بيا برو،بعله برون، خواستگاري، مهريه، نامزدي، زير لفظي، حنا بندان، عروسي، پاتختي ، ماه عسل، ماه..زهر، طلاق و طلاق کشي و... ندارند.
گاوها حيوانات نجيب و سر به زيري هستند.آنها چشمهاي سياه و درشت و خوشگلي دارند..

شاعر در اين باره ميگويد:
سيه چشمون چرا تو نگات ديگه اون همه صفا نيست
سيه چشمون بگو نکنه دلت ديگه پيش ما نيست
هيچ گاوي نگران کرايه خانه اش نيست. نگران نيست نکند از کار اخراجش کنند.
گاوها آنقدر عاقلند که ميدانند بهترين سالهاي عمرشان را نبايد پشت کنکور بگذرانند.
گاوها بخاطر چشم و همچشمي دماغشان را عمل نمي کنند. شما تا حالا ديده ايد گاوي دماغش را چسب بزند؟
گاوها حيوانات مفيدي هستند و انگل جامعه نيستند. شما تا کنون يک گاو معتاد ديده ايد؟
گاوي ديده ايد که سر کوچه بايستد و مزاحم ناموس مردم شود؟ آخر گاوها خودشان خواهر و مادر دارند.
ما از شير، گوشت، پوست، حتي روده و معده ي گاو استفاده ميکنيم.
تا حالا شما گاو بيکار ديده ايد؟ آيا ديده ايد گاوي زيرآب گاو ديگري را پيش صاحبش بزند؟
تا حالا ديده ايد گاوي غيبت گاو ديگري را بکند؟
آيا تا بحال ديده ايد گاوي زنش را کتک بزند يا گاو ماده اي شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟ و مثلا بگويد از آقاي فلاني ياد بگير. آخر توهم گاوي؟! فلاني گاو است بين گاوها..
تازه گاوها نياز به ماشين ندارند تا بابت ماشين 12 ميليون پول بدهند و با هزار پارتي بازي ماشينشان را تحويل بگيرند و آخرش هم وسط جاده يه هويي ماشينشان آتش بگيرد.
هيچ گاوي آنقدر گاو نيست که قلب ديگري را بشکند. البته شاعر باز هم در اين مورد شعري فرموده است:
گمون کردي تو دستات يه اسيرم
ديگه قلبم رواز تو پس ميگيرم
ديده ايد گاو نري به خاطر به دست آوردن ثروت پدر گاو ماده به او بگويد: عاشقت هستم"!! سرت سر شير است و دمت دم پلنگ !!
ديده ايد گاو پدري دخترش را کتک بزند!؟
آنها شرمنده زن و بچه شان نميشوند. رويشان را با سيلي سرخ نگه نميدارند. هيچ گاوي غصه ي گاوهاي ديگر را نميخورد.
هيچ گاوي غمباد نميگيرد. هيچ گاوي رشوه نميگيرد. هيچ گاوي اختلاس نميکند. هيچ گاوي آبروي ديگري را نميريزد.
هيچ گاوي خيانت نميکند. هيچ گاوي دل گاو ديگري را نميشکند. هيچ گاوي دروغ نميگويد.
هيچ گاوي آنقدر علف نميخورد در حالي که گاو طويله کناريشان از گرسنگي شير نداشته باشد تا به گوساله اش غذا بدهد.
اگر بخواهم در مورد فوايد گاو بودن بگويم، ديگر زنگ انشاء ميخورد و نوبت بقيه نمي شود که انشايشان را بخوانند.
اما به نظر من مهمترين فايده گاو بودن اين است که ديگر آدم نيستيد...
لباس ما از گاو است، غذايمان از گاو، شير و پنير و کره و خامه و.... همه از گاو است.
ولي... هيچ گاوي
نگفت: من
گفت: ما

*مریم*

آقای محمدی:مرسی ... عالی بود ....

جمیله:قشنگ بود سحر جون.برو درس بخون مگه کنکور نداری؟

نوشته شده در پنج شنبه 9 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 11:51 توسط | |

مشاهده این پست تنها برای اعضا مقدور است

آقای محمدی:ماشالاه به شوملاشون ... D:

آیکون شکلک چرا نداره اینجا ؟

خانم گرامی:اين دختر اوليه 14 سالشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جمیله:بابا اینا یه پارچه مرد هستن!!

سید محمد:سلام اگر اينها ادعا دارند ببينيد ميتونند مثل زنهاي ايراني 12 بچه چه دختر چه پسر رو بزرگ كنند و هم را هم به خونه بخت بفرستند

تنهای اول:اينجاست كه به زن بودنمون افتخار ميكنم


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 7 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 1:13 توسط ×مریم×| |

با سلام و نیک روزی

همکلاسی های عزیز آسمان دلتان آبی و بهار وجودتان پر از زیبای 

نگارندگان امید از پژواک ایمان. قدر شناس مهرتان در قرارگاه بی قراری هستیم.

و تقدیم به محبت شما :

 

یه روز یه ترك و یه رشتی و یه اصفهانی ...!!
یه روز یه ترک بود ...
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.
شجاع بود و نترس.
در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود ، با کمک دیگر مبارزان ترک ، در برابر دیکتاتوری ایستاد
او برای مردم ایران ، آزادی می خواست
و در این راه ، زیست و مبارزه کرد و به تاریخ پیوست تا فرزندان این ملک ، طعم آزادی و مردمسالاری و رهایی از استبداد را بچشند.
یه روز یه رشتی بود...
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی.
او می توانست از سبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد و عمری را به خوشی و آرامش سپری کند
اما سرزمین اش را دوست داشت و مردمانش را
و برای همین در برابر ستم ایستاد
آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند.
یه روز یه اصفهانی بود...
اسمش حسین خرازی
وقتی عراقی ها به کشورش حمله کردند ، جانش را برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره.
کارش شد دفاع از مردم سرزمینش ، از ناموس شان و از دین شان.
آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزهای آن جنگ بزرگ ، خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت.
یه روز یه ترک و رشتی و فارس و کرد و لر و اصفهانی و عرب و...!
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند
و به صرافت شکستن قفل دوستی ما افتادند
و از آن پس "یه روز یه ... بود" را کردند جوک تا این ملت ، به جای حماسه های اقوام این سرزمین که به عشق همدیگر ، حتی جانشان را هم نثار کرده اند ، به "جوک ها " و "طعنه ها" و "تمسخرها" سرگرم باشند و چه قصه غم انگیزی!.
عجیبه .خنده داره .حرفه .بی ربطه. ساده است ..........نه واقعیته......
 یه داستان:
به کودک فال فروشی گفتند چه میکنی ؟
گفت: به کسانی که در امروز خود مانده اند فردا می فروشم.........
فردایتان پر امیدتر و ترک دلتان پر از جوانه های شادی
سروش سعادت سایه پر مهرتان
سفیر مهربانی

*مریم*: سلام آقای رعیتی لطفا فامیلتون رو در قسمت پروفایل ویرایش کنید تا مطالب ارسالی شما با نام احسان رعیتی ثبت شود نه احسان غلامی فرد.

نوشته شده در جمعه 2 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 23:59 توسط | |

 


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 1 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 11:33 توسط ×مریم×| |

صفحه قبل 1 صفحه بعد